صدای پای بهار

تقویم می گه بهار در راهه 

ولی حال و هوا و حسم این و نمی گه 

کیه که این روزها رو ببینه و شادی اومدن بهار را داشته باشه ؟

سعی می کنم خوب باشم

خوب من خونه نخریدم 

یه موردی بود که به خاطر سه میلیون که کم داشتم و کسی رو هم نداشتم بهم بده، نتونستم بخرم. البته نمی خواستم از کسی قرض بگیرم،بیشتر انتظار داشتم خانواده ام و پدرم بهم کمک کنن که ... 

و البته کمک که چه عرض کنم، در واقع پول خودم رو بهم بدن. من چیزی نگفتم، یعنی نخواستم، فقط گفتم که کم دارم ولی هیشکی به روی خودشم نیاورده 

فعلا با این اوضاع انگار نمی شه مورد خوبی خرید! 

 

اینکه فکر کنی پشتت خالیه، خیلی حس بدیه، هر چقدر که مستقل باشی و روی پای خودت! 

به خدا من یه آدمم، یه دخترم! بدون هیچ تکیه گاهی

در جستجوی خانه

همانطور که گفتم تیمور رو فروختم و پولش رو گذاشتم رو چندرغاز دیگه تا بتونم یه آلونکی بخرم.  چند وقتی هست که تو روزنامه پیگیر بودم و دو سه روزی هست که حضوری می رسم خدمت مشاورین املاک محترم. یه روزش رو با یکی از دوستام رفتم و بقیه رو هم تنها. 

یه چندتا خونه ای هم دیدم ولی فعلا که نشده. فوق فوقش با پولی که من دارم بعلاوه وام بانک مسکن باضافه اینکه خونه رو رهن هم می خوام بدم گمونم بشه بین ۳۵ تا چهل متر یه چیزی گیرم بیاد، البته بیشتر تا ۳۸ احتمالش هست. خلاصه اینکه با جماعت بنگاه دار سروکله زدن خودش داستانیه. اصلا نمی دونی داره راست می گه یا نه، چقدر می شه حساب کرد رو حرفاشون.

امروز ازشون یه کلمه جدید یاد گرفتم شیتیل 

حالا تا چند وقت دیگه بعید نیست آنی مدل حرف زدنش تغییر کنه  خلاصه آدمیزاده دیگه

از یه هفته قبل شروع می شه، کم کم اعصابت می ریزه بهم، هر روزی که بهش نزدیک تر می شی بدخلق تر می شی، می ری تو خودت، گوشه گیر می شی، تو صورتت دو سه تا جوش خودنمایی می کنه، روز  قبلش کمی درد داری ولی روز موعود دردت بیشتر می شه اینقدر که به خودت می پیچی، روزهای بعد از روز موعود درد رهات می کنه و فقط  هست .  

و بعد تموم می شه. 

 البته نه برای همیشه چون تا یه فاصله منظمی باید  دوباره منتظر اومدنش باشی!

برای ثبت در تاریخ 

 

تیمور رو فروختم