نمرات عجیب و غریب

یادتونه گفته بودم پایگاه داده رو گند زدمممممممممممم 

یادتونه گفته بودم استادش از اون سخت گیراستتتتتتتتتت 

یادتونه گفته بودم صدمی نمره می ده 

یادته گفته بودم به یکی از بچه های نسبتا زرنگ ترم پیش داده بود سهههههههههههههه 

  

چند تک سرفه 

 

من شدم ۱۴ 

یوهو وووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو 

هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا 

 

یعنی باورم نمی شه، اصلا نمی دونستم چی کار کردم، هشت صفحه براش نوشته بودم ولی اصلا نمی دونستم درست نوشتم یا نه! البته هیچ کس نمی دونست 

 

و حالا 

هوش مصنوعی لعنتی 

فکر می کردم حداقل ۱۶ بشم 

شدم ۱۱ 

معلوم نیست چه طوری برگه صحیح کرده عصا قورت داده ایشششششششش 

من که ۱۱ نشدم اون بهم داده ۱۱ (اون = استاد (ایشششششش))

دسته گل عروس

عارضم که عروسی داداچ کوچیکه هم به خوبی و خوشی تموم شد. عروسی توی یه باغ قبل بومهن برگزار شد، فقط تنها مشکل ترافیکی بود که موقع رفتن باهاش مواجه بودیم که حسابی کلافه کننده بود و ما بعد از یه سری مهمونا رسیدیم، یعنی خیلی بد بود، خیلییییی، خدا رو شکر خانواده عروس زودتر رسیده بودن و الا مهمونا باید می ایستادن به ما خوش آمد می گفتن :)) 

و یکی دیگه از مشکلات دی جی فوق العاده مزخرفی بود که داشتیم، یعنی می خواستم برم بزنم تو سرش، انگاری لال بود اولا، یه کلمه حرف نزد، آهنگهایی هم که می گذاشت یکی از دیگری مزخرف تر و اصلا به درد رقص نمی خورد، به غیر از این همه چیز خوب برگزار شد خدا رو شکر 

و در آخر همه باید اضافه کنم عروس که دسته گل رو پرت کرد، بنده گرفتمش  البته من این رو می ذارم به حساب قد بلندم و لاغیررررررررر، ولی اونجا همه کلی هورا کشیدن و پیشاپیش شیرینی می خواستن که عروس بعدی معلوم شده  دل خوشی دارن به خدا  

 

و خبر مسرت بخشی که امروز صبح به دستمان رسید حاکی از دو روز تعطیلی دارد که بسیار بسیار مسرورمان کرد،

این روزا

خوب من بالاخره از سفرقندهار که همانا سفر به شهر دانشگاهی برای گذراندن دوران بسیار مشقت بار امتحان برگشتم! 

اگر و تنها اگر تمام دروس را پاس کنم، می مونه یه کارورزی و پروژه پایانی، و اگر  درس پایگاه رو بیفتم یعنی یه ترم دیگهههههههههههههه، نهههههههههه، حتی تصورش هم دردناکه!  

خلاصه اگه همه چیز به خوبی و خوشی تموم بشه، من دیگه فارغ از تحصیل می شم خدا بخواد، و دیگه درس و مشخ و می بوسم می ذارم کنار، یعنی با همه اتمام حجت کردم که اگه هوس درس خوندن به سرم زد حق دارند که با گیس آویزونم کنند، ولی نمی دونم چرا همه یه پوزخندی می زنن و می گن الان داغی، بذار چند ماه دیگه بگذره همه چی یادت می ره 

ولی موضوع به این سادگیام نیست، من دیگه درس نمی خونممممممم ،  

می خوام عکاسی کنم، برم کلاس آواز، سفرها رو هم که با جدیت تمام می رم و حالا برای اینکه بعد علمی قضیه هم حفظ بشه، کلاس زبان هم می رم   

و خبر دیگه اینکه جمعه عروسی داداش کوچیکه است، خوب این داداچی ما یه کمی زود اغفال شد و به اصطلاح دم به تله داد، خدا رو هزار مرتبه شکر که لباسم رو از قبل آماده کرده بودم، و الا یه مصیبتی داشتم الان 

آرایشگاهام که گوش می برن، فک کن زنگ زدم برای مو و آرایش صورت که ساده هم باشه می گه ۱۰۰ تومن، آخه یکی نیست بگه بنده خدا، بنده مگه جزام گرفتم که خودت رو بکشی شبیه آدمیزادم کنی، زنگ زدم یه جای دیگه می گه ۵۰ تومن، هر چی فکر می کنم نمی تونم کنار بیام یه همچین پولی بدم، در نهایت تصمیم رفتم که از هنر خودم استفاده کنم و عوضش جیب درد هم نمی گیرم. 

ولی واقعا موندم اینایی که این همه پول آرایشگاه می دن، دوستم برای عروسیش ۹۵۰ هزار تومن داده بود، تازه می گفت قیمت خوبیه، فککککککککککککک کن ، نزدیک یه میلیون، من که محاله یه همچین کاری بکنم، مگه می خواد عمل جراحی کنه؟ والاااااااااااااااا،  

خلاصه این بود مختصری از حال و روز اکنون ما 

امتحانات لعنتی

برای ثبت در تاریخ 

 

بعد از اینکه کلی خودم و کشتم 

 

امتحان پایگاه  داده رو گند زدم