اسفند ماه همیشه ماه شلوغیه و من هم تحت تائیر این شلوغی، درگیر کارهام هستم، کارهای خونه تکونی در جریانه، و اینکه حالا حالاها قصد تموم شدن نداره، متنفرم ازش البته :|ب و دیگه این که کلاس آوازم هم در جریانه و من حسابی نیاز به تمرین دارم، استاد این جلسه گفتند که حتما بریم کوه برای تمرین، تصمیم دارم بعد از عید پنج شنبه ها کوله ام رو بردارم، نه! این کوله ام بزرگه، یه کوله کوچیکتر می خرم، یه ساندویچی می ذارم توش، با یه فلاسکه چای! این فلاسکم رو هم نمی برد، سنگینه! از دسینی یکی می خرم هم سبکه هم خیلی خوش رنگند:دی خلاصه تنها سر می گذاریم به کوه و تمرین آواز! دارم به این فکر می کنم که چقدر باید برم بالا که هیچ کسی نباشه که من راحت جیغ و ویغ کنم، گمونه یه چندساعتی، اونوقتی دیگه نایی نمی مونه برای تمرین ، می بینید مشکلات یکی دوتا نیست که :دی دوست می دارم کلاسم رو   

 

و یه چیز دیگه، یه عینک گرون خریدم :( البته گروننننننن که نععع! کمی گرون، یعنی برای من گرون، 350 برای کارمند جماعت گرونه خوووو!

 

و دیگه این که، در این لحظه خاص از خودم بدم می یاد، کاش می تونستم در مواقع نیاز خودم رو کنترل کنم و از کوره در نرم، کاششششششششششش این توانایی رو داشتم

آواز

دیروز اولین جلسه کلاس آوازم بود  

 

از شنیدن آواز سنتی بسیار لذت می برم و اطرافیان هم گاهی بهم می گفتن که صدات قشنگه، البته صدای حرف زدنم، والا که من خوندن بلد نیستم، همین شد یه انگیزه که شروع کنم به یادگیری آواز 

کلاسهام با استاد مختاباد هستش 

امیدوارم که بتونم موفق بشم

صدای پای بهار

تقویم می گه بهار در راهه 

ولی حال و هوا و حسم این و نمی گه 

کیه که این روزها رو ببینه و شادی اومدن بهار را داشته باشه ؟