صبح که پاشدم برم سرکار، دیدم سرم همچنان درد می کنه و تنبلی هم مزید بر علت شد و برگشتم تو تختم و امروز رو سرکار نرفتم. سرم بهتره ولی هنوز کاملا خوب نشده.
دارم بابا رو راضی می کنم که این خونه رو بفروشه و بریم یه جای دیگه، البته بیشتر دارم به زور متوسل می شم، امیدوارم تو بازار بی صاحب مسکن، ما هم بتونیم بریم یه جای بهتر
من این خونه رو دوست ندارم، من خونه هایی که پنجره ندارن رو نمی تونم تحمل کنم، سرتاسر خونه باید پنجره داشته باشه تا بتونی آسمون رو به راحتی ببینی، بتونی شب و ستاره هاش رو ببینی
ما به زودی خونه ای خواهیم داشت با یه عالمه پنجره همون خیابونی که دوست دارم :)
khub bud
b manam sar bezan