کویر لوت

بعد از مدتی سفر نرفتن تو این دو هفته دلی از عزا درآوردم، هفته پیش که یه سفر یه روزه به الیمستان داشتم  و تعطیلات این هفته رو هم با جمع دوستان به کویر لوت. 

روز اول در کرمان، دیداری داشتیم از باغ شازده و زیبایی های خاصش با اون عمارت های زیبا. گذشته رو تجسم می کردم و آدمهایی که اونجا زندگی کردن. عاشق خونه های اینجوری هستم با درهای چوبی و اتاقهای تو در تو و اینکه عمارت وسط یه باغ باشه. 

بعد از دیدار از باغ شاده به سمت شهداد حرکت  و در کاروانسرای شفیع آّباد اقامت  کردیم. به دلیل همایش اجازه ورود به داخل کمپ رو بهمون ندادند که این خودش خیلی عالی بود در واقع همون قضیه عدو شود سبب خیر ، چون کاروانسرای بسیار زیبایی بود . شب هم برنامه دور آتیش رو داشتیم و بچه ها رصد انجام دادند و کلی در احوالات ستارگان و کواکب  جستجو کردند ولی من هم طبق معمول خواب اجازه شب بیدار بودن رو بهم نداد. صبح هم که  بسمت کویر لوت حرکت کردیم و چندساعتی داخل کویر پیاده روی داشتیم و از کلوت های بسیار زیبای اونجا دیدن کردیم. روزهای بسیار گرم و شبهای بسیار سرد  

خلاصه که سفری دیگر رقم خورد. 

ضمن اینکه مادر عزیزم هم دیشب از سفر برگشت و من متاسفانه نتونستم برم فرودگاه و خوابیدم و وقتی اومدن فقط یه چند دقیقه ای بیدار بودم و دوباره خوابیدم و امروز هم که دیرتز اومدم اداره 

 

مرسی خدا جونم  که برای رسیدن به آرامش کمکم می کنی

دوستت دارم

هوای حوصله

دلم سفر می خواد، امسال اونقدر کم سفر رفتم که دیگه دارم دیوونه می شم، بعد از عید دیگه فقط یه سفر دو روزه رفتم و ۲-۳ تا سفر یه روزه، انگار که گرسنه باشی و دلت غذا بخواد من هم الان گرسنه سفرم، 

سفر حس خوبیه، حس رهایی هست به نوعی، اون هم سفرهایی که ما می ریم، ساده و بی آلایش، تو چادر یا خونه روستایی می خوابیم تو کیسه خواب، از هتل و غذای رستورانی و این صوبتا خبری نیست، ممکنه تو یه سفر ۳روزه یک وعده بریم رستوران اونم اگه تو شهر باشیم، طبیعت گردی اونقدر آرام بخش هست که تا مدتی بعدش انرژی ذخیره کرده باشی، 

داره اوضاع اقتصادی یه کمی بهتر می شه و از ماه آینده گمونم بتونم دوباره شروع کنم، سال پیش این موقع ها کویر مرنجاب رو داشتیم، حالا این هفته بچه ها قرار هست که برن،  

 

هوای امروز رو دقت کردین ، بدجوری عزب کش بود

درست بشناسیم

خوب برای منی که این روزا نوشتن برای سخته 

وقتی می یام یه پست می ذارم و تازه اون هم با عنوان ، خوب نباید انتظار داشت وقتی که متنه پابلیش نشده دوره ور دارم بنویسم ، گمونم انتظار زیادیه 

برای اینکه حوصله ندارم دوباره اون حرفا رو قرقره کنم

حال ما خوب است اما! تو باور نکن

پاهام چرب بود و ترمز از زیرپام در رفت صدالبته که جوراب هم پام نبود.

خوب یه ذره آینده نگری و سلولهای خاکستری می خواد که بدونی وقتی می خوای رانندگی طولانی داشته باش و حتی کوتاه! از خیر چرب کردن سر و ریختت بعد از حمام باید بگذری. خلاصه که ترمز لیز خورد و سپر به سپر شدیم با آقاهه، ولی خدا رو شکر هیجی نشد ولی می تونست بشه. اینم یه تجربه است دیگه.

یه چندسالی می شد که می شناختمش اونم دورا دور، همیشه به نظرم آدم خوبی می اومد از این پسرای سر به زیر کاریه و اخمو البته.

چند وقت پیش یهو پیشنهاد داد که می شه بیشتر باهم آشنا بشیم، خوب صدالبته که هیچوقت من به این آدم به عنوان یه کیس نگاه نکردم، ولی خوب نتونستم بگم نه، یعنی خودم بارها بهش گفته بودم که ای تنبل و کلی تشویقش کرده بودم که با یکی آشنا بشه ، خلاصه گفتم باید فکر کنم، در حین فکر کردن من یه چند روزی باهم حرف زدیم و رفته رفته دیدم انگار مورد بدی هم نیست، خلاصه دیگه داشتم بله رو می دادم برای آَشنایی بیشتر که  یهو آقا کجدار و مریض شروع کرد به رفتار کردن (نتونستم توصیف بهتری پیدا کنم خو) القصه این رفتارم از زمانی شروع شد که از من پرسید که تو دوست پسر داشتی قبلا؟ من خل و چل که هیچی از آینده نگری نمی دونه گفتم آره!  خوب وقتی داشتم بگم نه.

البته همچین دوست پسریم نبود کلا سه چهار بار بیشتر همدیگر رو ندیدیم برای اینکه ایشون یه شهر دیگه بود بعد از دو ماه قضیه ازدواج پیش اومد قرار بود که بیاد تهران، اول که خانواده ام مخالفت کردند بعدم که راضیشون  کردم اون شرایطش جور نشد بیاد و منم راضی نشدم برم یه شهر دیگه

خلاصه بعد از حدود چندماه ارتباطمون قطع شد. 

من  خودمم تعجب می کنم چه برسه به کسی دیگه که من به جز این دوست پسر نداشتم خوب دختری با مشخصات من یک کمی عجیب می یاد ولی چه کنم که قضیه اینجوریا بوده

حالا از همه این قضایا بگذریم واقعا چرا مردای ایرونی اکثرشون اینجورین، همه کاری می کنند ولی برای دوست دختر و یا همسرشون این کارها بزرگترین گناهه!

راستش یه عالمه حرف در این رابطه دارم که در یه موقعیت دیگه حتما در موردش صحبت می کنم