چقدر خوبه اگه گل ها رو نچینیم

امروز صبح یه مسیری رو تا اداره پیاده می آمدم، از بین نرده های  یکی از شرکتهای  یه چند تا گل ریز و خوشگل اومده بودند بیرون، اونوقت خانومی که جلوتر من از راه می رفت یکی از اون ها رو چید، خیلی ناراحت شدم، آخه ما آدما چرا اینقدر خودخواهیم،

فصل بهاره و ممکنه  کلی گل و شکوفه ببینیم، لطفا اون ها رو نچینید، اجازه بدید که زندگی طبیعی شون رو داشته باشند و از زیبائیشون همه بتونند استفاده کنند.

 

 

تعطیلات هم تموم شد و من هم از تنبلی یه کم در اومدم و تصمیم گرفتم بالاخره اینجا رو آپ کنم.

خوب تعطیلات عید بیشتر به مسافرت گذشت خدا رو شکر

روز اول فروردین عازم جنوب شدم ، تو این سفر چند روزه به بندر مقام، جزیره مارو، جزیره لاوان، جزیره هرمز سفر کردیم، ششم فروردین هم تهران بودم، در مجموع سفر خوبی بود.

بعدازظهر روز هفتم تصمیم گرفتیم که بریم شمال، تا بعد از قزوین هم رفتیم ولی راه بسته بود به دلیل بارش برف که برگشتیم و صبح روز هشتم به سمت شمال حرکت کردیم، تو سفر شمال هم به جاهایی که رفتیم، رشت، فومن، ماسوله بود.

روز دهم فروردین هم برگشتیم، روز یازدهم خونه بودم، دوازدهم هم به همراه دوستان به روستای هرانده و غار بورنیک رفتیم که روز خوبی بود.

بعدازظهر روز سیزدهم هم رفتیم یه پارک نزدیک خونه به همراه خواهرزاده هام و امروز هم که رفتم سرکار.

سال خوبی رو شروع کردم و امیدوارم تا آخرش هم به خوبی بگذره.

تا چندروز دیگه ماشینم رو می گیرم

ولی هنوز گواهینامه ندارم، من کاملا مسلطم ، موقع امتحان نمی دونم چه مرگم شده بود  

برنامه های امسالم: 

  • امسال عاشق می شم، و اونی رو که همیشه آرزوش رو داشتم وارد زندگیم می شه
  •  آزمون شهر رو توی همین یکی دوهفته قبول می شم بره پی کارش
  •  درسم با موفقیت تموم می شه
  •  یه دوربین حرفه ای می خرم
  •  یه نوت بوک می خرم
  •  کمتر ولخرجی می کنم اگه خدا بخواد
  • و امیدوارم کلی اتفاقات خوب دیگه برام بیفته

                                                                                               

احساس می کنم سال ۸۹ یه سال خاص هست برام

یه دختر خوابالو بهتون سلام می کنه 

یکی دو شبه که خیلی زود می خوابم، یعنی در واقع بیهوش می شم  

 

تو چند روز گذشته سرما خوردم و دوتاپنی سیلین نوش جان کردم، دوشنبه هم نرفتم اداره، سه شنبه هم که باز رانندگی رد شدم، یعنی موندم من چه جوری لیسانس گرفتم و به این جا رسیدم، تازه همیشه هم فکر می کردم والبته بهمم می گفتند که از ضریب هوشی بالایی هم برخوردارم خیرسرم، اونوقت تو یه امتحان رانندگی موندم 

 

 بگذریم حالا! روز یکشنبه هم با بچه های گروه مون رفتیم یه مرکزی که از معلولین ذهنی نگهداری می کنه، تو فشم، چندتا ماشین شدیم و رفتیم و خدا رو شکر پول خوبی هم جمع شد، موقع رفت فکر می کردیم که زمانی که برگردیم همه دپرسیم و غمگین، ولی خوب خیلی اینجوری نبود، رفتیم یه جایی برای چای و قلیون، البته من که قلیونی نیستم برای بچه هایی که دوست دارند که سه چهار تا هم نبود البته، خلاصه تولد یکی از آقایون هم بود که کیک گرفته بود، خلاصه کلی خندیدیم و تو ماشینم کلی شلوغ کردیم ولی من بین راه باید می رفتم توی ماشین دیگه که مجبور بودم عینهو خانومای متشخص رفتار کنم تا آفریفا یکی از بچه ها رسوندمون و با یکی دیگه شون تا ونک پیاده اومدیم و هر کسی رفت سی خودش  

  

یکم هم که عازمم خدا بخواد، امروز هم باید برم خریدای سفرم رو انجام بدم 

آرایشگاه هم که نرفتم، فک کننننننننن وقتم ندارم تازه خرسندیم برای خودم والااااا 

 

سال جدید سالیه که به خیلی از آرزوهام می رسم، مرسی خدا جونم

خونه تکونی

اول از همه اینکه از خونه تکونی بدم می یاد  

امروز کلی کار کردم، گرچه یه کمکم داشتم، مامان که نمی تونه کار کنه من می مونم و یک کمک اگه بگیریم، قراره فردام بیاد، خیلی راضی نیستم از کارش البته ولی بهتر از هیچیه

دیگه اینکه بلیطم برای جنوب روز اول فروردین اوکی شد، هوراااااااا می رم جنوب ، بچه ها چند روز قبل ترش می رن ولی من می خوام سال تحویل پیش خانواده ام باشم البته اون ها هم همینو می خوان  

 

دیگه اینکه علی هم ویزاش اومد و احتمال قبل از عید می ره انگلیس، از سفارت که اومد بیرون زنگ زد و خبر داد، گمونم تو آسمونا بود   

دیگه اینکه یکی از بچه های گروه که هفته پیش باهاشون بیرون بودیم بهم اس ام اس داد، شمارم رو هم از خواهرش گرفته بود، حال و احوال و این صوبتا  خلاصه اینکه پسر بدی نیست، ولی گمون نکنم اگر پیشنهاد بده قبول کنم، آخه من اصلا نمی شناسمش، 

 

احساس می کنم دلم می خواد عاشق بشم، یه عشق واقعی، سالهاست که مردی توی زندگیم نبوده، دلم می خواد که عاشقم باشند ولی راهش رو بلد نیست، پر از ترس و تردیدم، کاش کسی که مناسب باشه، برسه 

 

من مطمئنم یه روزی که خیلی هم نزدیکه، نیمه گمشده من سر و کله اش پیدا می شه 

امتحان رانندگی لعنتی

برای ثبت در تاریخ 

 

شهر رو بازم رد شدم