تعطیلات هم گذشت. خوردم و خوابیدم و فیلم دیدم.
امروز بعدازظهر از غار تنهایی که همان اتاقمان می باشد بیرون خزیدیم و جلوی تلویزیون لمیدیم. و از شانسمان تی وی فیلم محیا رو نشون می داد. خوب من قبلا این فیلم رو تو سینما دیده بودم، امروز هم نشستم و دیدمش.
راستش با اینکه موضوع داستان خیالاتی بیش نبود، ولی حداقل اون زمانی که فیلم رو می دیدم حس خوبی بود که اگر چنین می شد.
خوب راستش باورش یه کمی سخته، یعنی در واقع غیرممکنه، اونم تو روزگاری که آدما برای خواستن همدیگه حاضر نیستند از ابتدائی ترین ها بگذرند، چه برسه در برابر این همه تفاوت
خوب چه می شه کرد، فیلمه ، فیلمم همیشه با واقعیت مطابقت نداره.
ولی کاش زندگیمون گاهی شبیه فیلما بود، فقط گاهی
سلام دوست عزیز
امیدوارم حالت خوب باشه
من میخوام از شما دعوت کنم تا به جامعه مجازی پنجره بپیوندید تا با کمک هم یک جامعه ی مجازی بزرگ درست کنیم
حتما بیاید
در پایان دی ماه به هر یک از سه کاربر فعال سایت یک دامنه ی .irو یا .com به انتخاب خود او اهدا میشود.
پس میتونی با کمی فعالیت وبلاگتو به سایت تبدیل کنی!
عضو شو ضرر که نداره!
عجله کن
ممنون
منتظرم
راستی اگه خواستی سایت ما رو با نام جامعه ی مجازی ایرانیان لینک کن و لینک خودتو تو قسمت خدمات پنجره ثبت کن
ممنون
همچنین میتونید با عضویت تو سایتی که بنر اون بالای سایت قرار داره از طریق وبلاگتون به کسب درامد بپردازید.
شما میتونی با خدمات پنجره وبلاگتو به 130 موتور جستجو معرفی کنی
کاش گاهی فقط گاهی زندگی مان شبیه فیلم های هندی بود که خب بالاخره خیلی از چیزهایش یک آخر داشت و تمام میشد و خوبی ها لبخند میزدند.. کاش (یک آه بلند)
اونوقت ما هم هنر پیشه ای بیش نبودیم
اونوقت زندگی مفهومی نداشت ..
وبلاگمو آپ کردم
منتظر حضورتم
بامید دیدار در وبلاگم