امان از وقتی پشتت باد بخوره

یکشنبه آخرین امتحان دوران تحصیل که همانا اندیشه اسلامی ۲ باشد رو خواهم و داد و فینیشد. 

راستش دیگه حوصله درس خوندن ندارم از دیروزم این کتابه دستم و زمین و زمان به فحش کشیدم و به خصوص در دل هر چه می توانستم نثار این استادک کردم که نوش جونش واقعا که می یاد یه درس عمومی رو تشریحی امتحان می گیره. فککککک کن اینقدر که برای این درس وقت گذاشتم برای تخصصیام نذاشته بودم. خدا ازش نگذره :((  

آدمیزاده دیگه! پشتش باد می خوره!  

این روزها عجیب با مشکلات مالی دست و پنجه نرم می کنم، و بدتر از همه اینکه در طول سال سعی می کنم کمتر خرید کنم و خریدهام رو می ذارم برای فصل حراج، و حالا که فصل حراج هستش جیب مبارک بنده نیز میهمان پشه های بی خانمان می باشد.  

و زمانی جیب مبارک جایی برای پشه ها باقی نمی گذاره که فصل حراج نیز تمام شده و بنده حسرت به دل می مانم. 

ولی خودمونیم هاااا خرید کردن بسیار لذت بخشه مخصوصا زمانی که به پولش هم فکر نکنی. 

خوش به حاله اونایی که از بابا پول توجیبی ها آنچنانی می گیرند و با فراغ بال خرید می کنند بر عکس من که باید همیشه موقع خرید کردن  دو دوتا چار تا کنم و اگر هم پولی از والدین بگیرم به عنوان قرض تلقی می شود و لاغیر.  

ولی باید یه فکر اساسی کرد، انگار به حقوق کارمندی نمی شود اکتفا کرد، باید یه بیزنس یا منبع درآمد دوم راه بندازم، حالا چه بیزنسی خدا عالمه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد