روز پنج شنبه ظهر برای رصد به سمت صوفی آباد سمنان حرکت کردیم و حدود غروب آفتاب رسیدیم، یه چیزی خوردیم و چادر رو برپا کردیم، و بچه ها تلسکوپ ها رو به پا کردند و یکی از بچه ها که مدیربرنامه هم بود، شروع به توضیح داد و کلی در مورد آسمون و کهکشان و ستاره ها و سیاره ها و ... صحبت کرد.
منم که از همون اول خواب خواب بودم، اونقدر خوابم می یومد که واقعا چشمام باز نمی شد و چون اولین سفرم تو حوزه ستاره شناسی و این صوبتا بود و کلا در این زمینه اندازه کدو هم چیزی نمی دونستم دلم می خواست خوب مطالب رو گوش می کردم و چارتا چیز یاد می گرفتم که کاملا برعکس شد، این شد که ساعت حدود ۱۲ خوابیدم و ۲ بیدار شدم، یه ۱ساعتی دوباره با بچه ها بودم و دوباره خوابیدم و صبح زود هم راه افتادیم و اومدیم.
این بود مختصری از سفری که رفتم، خیلی افتضاح نوشتم ولی نوشتنم نمی یاد
اتفاقا زیبایی نوشته به بی غل و غشی و پویاییشه
یعنی نوشتن همون چیزی که در همون آن از گذرگاه وجود عبور داره و بودنت رو استمرار می ده . . .
تو رو خدا جواب بده
اسمت زهرا نیست؟
نخیر، اسمم زهرا نیست
متوجه منظورتون نمی شم!
من با یه نفر دوستی اینترنتی داشتم.خیلی بهش عادت کرده بودم
هم سن شما بود،کارمند بود مثل شما،ساکن سمنان بود،برادر کوچیک تر داشت،مثل شما مجرد بود و...
همیشه تو چت اسمش مهربون بود.
گفتم شابد خواست خدا بوده یهو اسم وبلاگتونو ببینم
مطمئنی زهرا نیستی؟
خوب من ساکن سمنان نیستم، توی پستم نوشتم که برای سفر به صوفی آباد سمنان رفتم.
به هر حال امیدوارم که دوست اینترنتی تو پیدا کنه