روزمرگی

گاهی پیش می یاد که فکر می کنه که شاید دیره، شاید برای تجربه اش دیگه داره دیر می شه! 

گاهی یه چیزایی درونت وول می خوره، هی بهت تلنگر می زنه، ولی ... 

من اگه روزی صاحب دختر بشم، اینقدر مغرور بارش نمی یارم، که کلی سال طول خودشو بکشه که تعدیلش کنه! 

 

خیلی دلم می خواست می تونستم هر آنچه که تو ذهنمه رو بنویسم، ولی نمی شه! یعنی مدتهاست که دیگه نوشتنم نمی یاد، خیلی چیزا توی ذهنم هست، ولی وقتی می خوام بنویسمش ذهنم خالیه خالیه می شه! چند سال پیش یه وبلاگ داشتم که در یک اقدام احمقانه پاکش کردم، کلی پشیمونم، ولی بعضی از نوشته هام رو سیو کردم، الان که می خونمش می بینم که انگار اون موقع ها خیلی خوب می نوشتم و دایره لغاتم زیاد بوده، خوب برای این بود که کلی کتاب می خوندم و فیلم می دیدم، حالا چی! این ترمم که تموم بشه دیگه دور درس خوندن رو یه خط قرمز می کشم و می چسبم به زندگییییییییییییی،  

این دو روز هم گذشت و من حتی لای جزوه ها و کتابهام رو باز نکردم، خسته نباشم واقعا؛، ولی تصمیم گرفتم از فردا حداقل ۲-۳ساعت مفید درس بخونم! آآآآآ هر کی دروغ بگه

نظرات 1 + ارسال نظر
حسین شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:35 ب.ظ http://www.akslar.com

سلام دوست عزیز وبلاگ واقعا خوبی داری داشتم تو اینترنت میگشتم نمیدونم چطور شد اومدم وبلاگ شما واقعا کارتون زیباست ارزوی موفقیت دارم برای شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد