خونه مادربزرگه

 امروز رفتم سروش خونه مادربزرگه رو خریدم و حالام دارم می بینم 

اون قسمتیه که مخمل بدجنس نوک طلا و نوک سیاه رو به هوای باغ قورباغه ها می خواد گمشون کنه

امس من نوک سیاه است ....

ازاجمونو گرفته، ...  

ای جانمممممممممممم، یادش بخیر، چه دورانی بود، چه برنامه های معرکه ای داشتیم 

نظرات 3 + ارسال نظر
بردیا سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:00 ب.ظ http://www.kuhesad.blogky.com

سلام از حال مادرتون چه خبر؟

سلام. مرسی از احوالپرسی تون، خوبن ، ممنون

[ بدون نام ] سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:01 ب.ظ http://www.kuhesard.blogky.com

sepideh شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:32 ب.ظ http://lahzehayesepid.blogsky.com/



منم خیلی دوسش داشتم ...

عاشق نوک سیاه بودم با اون نوک بامزه‌اش و حرف‌زدن بانمکش!

منم دیروز داشتم پینوکیو رو می‌دیدم و اون قسمتش که می‌برنش شهر اسباب بازی!

عجب این قسمتش بامزه و پرهیجان بود ...

عاشق روز کودک بودم و برنامه‌های متنوعش ...

یادت بخیر کودکی!!!

یادش بخیر واقعا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد