مادرم

دیروز هوا برام سنگین بود، انتظار برام سخت بود، می دونستم عمل خطرناکی نیست، ولی از بعدش خبر دارم. 

بعضی اوقات در اوج شادی و خوشبختی وقتی این قضیه می یاد تو ذهنم همه خوشیهام نابود می شه. 

فقط یه چیزی رو می دونم و اونم اینکه  

می خوام که مامان باشه، بدون عذاب باشه 

خدا جونم بهم گوش می کنی 

می دونم که همیشه باهامی   

بهتر از هر کسی می دونی که خوشیهای مامان خیلی خیلی کمتر از سختیها و غمهاش بوده، الان که می تونه یک کمی راحت تر زندگی کنه بهمون رحم کن و کمک کن عذاب نکشه 

نظرات 1 + ارسال نظر
فرخ شنبه 28 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 02:57 ب.ظ http://chakhan.blogsky.com

سلام دختر مهربون برای مادرت ارزوی شفا دارم . برام خیلی مهمه که بهم سری بزنی . از نوشته هات لذت بردم . به امید دیدار!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد