ماشینم

امروز از نمایندگی زنگ زدند که ماشینت آماده است، بیا برش دار ببر ، منم خوچحال شدم اولش، ولی بعد از چند لحظه  یادم افتاد من که گواهینامه ندارم  یعنی می خوام خودم و بزنم که اینقدر دیر اقدام کردم، دعا کنید شنبه قبول بشم، امروزم روز امتحان بود، یکی از آقایون همکار هم که رفته بود امتحان بده زنگ زد بهم که چرا نیومدی امروز امتحان بدی، امروز حال افسر خوب بود فقط ۳-۴ نفر رد شدن، منم که کارد می زدی خونم نمی اومد از دست خودم  

خلاصه که زنگ زدم به داداشی که بلند شو بیا ماشینم تحویل بگیر، امروز نتونست بیاد و از اونجایی که اگر تو نمایندگی بمونه هر شب سه هزار تومن هزینه پارکینگ می شه و چون اصلا دلم نمی خواد جیب درد بگیرم سریع رفتم مدارک رو امضا کردم و قرار شد فردا داداشی بره بگیره آخه من فردا دارم می رم همدان و جمعه صبح برمی گردم. 

حالا ماشین رو می برم خونه خواهرم چون اونا تو پارکینگشون جا دارن، تا مدارکش بیاد و تازه بیمه بدنه هم نداره که باید انجام بشه و این گواهینامه لعنتی هم بیاد  

  

چقدر خوبه اگه گل ها رو نچینیم

امروز صبح یه مسیری رو تا اداره پیاده می آمدم، از بین نرده های  یکی از شرکتهای  یه چند تا گل ریز و خوشگل اومده بودند بیرون، اونوقت خانومی که جلوتر من از راه می رفت یکی از اون ها رو چید، خیلی ناراحت شدم، آخه ما آدما چرا اینقدر خودخواهیم،

فصل بهاره و ممکنه  کلی گل و شکوفه ببینیم، لطفا اون ها رو نچینید، اجازه بدید که زندگی طبیعی شون رو داشته باشند و از زیبائیشون همه بتونند استفاده کنند.

 

 

تعطیلات هم تموم شد و من هم از تنبلی یه کم در اومدم و تصمیم گرفتم بالاخره اینجا رو آپ کنم.

خوب تعطیلات عید بیشتر به مسافرت گذشت خدا رو شکر

روز اول فروردین عازم جنوب شدم ، تو این سفر چند روزه به بندر مقام، جزیره مارو، جزیره لاوان، جزیره هرمز سفر کردیم، ششم فروردین هم تهران بودم، در مجموع سفر خوبی بود.

بعدازظهر روز هفتم تصمیم گرفتیم که بریم شمال، تا بعد از قزوین هم رفتیم ولی راه بسته بود به دلیل بارش برف که برگشتیم و صبح روز هشتم به سمت شمال حرکت کردیم، تو سفر شمال هم به جاهایی که رفتیم، رشت، فومن، ماسوله بود.

روز دهم فروردین هم برگشتیم، روز یازدهم خونه بودم، دوازدهم هم به همراه دوستان به روستای هرانده و غار بورنیک رفتیم که روز خوبی بود.

بعدازظهر روز سیزدهم هم رفتیم یه پارک نزدیک خونه به همراه خواهرزاده هام و امروز هم که رفتم سرکار.

سال خوبی رو شروع کردم و امیدوارم تا آخرش هم به خوبی بگذره.

تا چندروز دیگه ماشینم رو می گیرم

ولی هنوز گواهینامه ندارم، من کاملا مسلطم ، موقع امتحان نمی دونم چه مرگم شده بود  

برنامه های امسالم: 

  • امسال عاشق می شم، و اونی رو که همیشه آرزوش رو داشتم وارد زندگیم می شه
  •  آزمون شهر رو توی همین یکی دوهفته قبول می شم بره پی کارش
  •  درسم با موفقیت تموم می شه
  •  یه دوربین حرفه ای می خرم
  •  یه نوت بوک می خرم
  •  کمتر ولخرجی می کنم اگه خدا بخواد
  • و امیدوارم کلی اتفاقات خوب دیگه برام بیفته

                                                                                               

احساس می کنم سال ۸۹ یه سال خاص هست برام