خانه عناوین مطالب تماس با من

گپ و گفت

گپ و گفت

پیوندها

  • گفت و چای
  • نسوان مطلقه معلقه
  • پسر یک مزرعه دار
  • خلوت لیلا
  • گیلاس خانومی هستم
  • عاشق سفر
  • بهنــاز میــم
  • فلسفه در اتاق خواب
  • آهو نمی‌شوی به این جست‌وخیز، گوسِپند!
  • زن بابای امروزی
  • برای تو
  • پنجاه درجه زیر تنهایی
  • رژ لب قرمز
  • سایه های سپید
  • ماه هفت شب (بهاره رهنما)
  • یک نخ سیگار
  • گیس طلا
  • گوریل فهیم
  • رادیوسیتی
  • پندارهای آرایه
  • پُتک
  • هاشور
  • مارگزیده
  • ساعت سپید شب
  • چاقی خوشبخت در آستانه تاهل

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • این روزای معمولی
  • پرده خریداریم
  • خانواده
  • یه روز دیگه
  • صبح اولین روز استقلال
  • یه شروع تازه
  • [ بدون عنوان ]
  • حالام
  • داره عید میاد
  • خونه نو - سردرد خر
  • لاهیجان - انزلی
  • حس خوب من
  • یه روز تعطیل
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]

بایگانی

  • شهریور 1396 1
  • آبان 1395 5
  • تیر 1393 1
  • اردیبهشت 1392 1
  • اسفند 1391 1
  • بهمن 1391 2
  • آبان 1391 2
  • دی 1390 2
  • آبان 1390 1
  • مرداد 1390 1
  • تیر 1390 1
  • خرداد 1390 2
  • اردیبهشت 1390 1
  • فروردین 1390 2
  • اسفند 1389 3
  • بهمن 1389 5
  • دی 1389 6
  • آذر 1389 9
  • آبان 1389 4
  • مهر 1389 2
  • شهریور 1389 5
  • مرداد 1389 9
  • تیر 1389 4
  • خرداد 1389 6
  • اردیبهشت 1389 8
  • فروردین 1389 8
  • اسفند 1388 6

آمار : 22693 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • چقدر خوبه اگه گل ها رو نچینیم دوشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1389 15:46
    امروز صبح یه مسیری رو تا اداره پیاده می آمدم، از بین نرده های یکی از شرکتهای یه چند تا گل ریز و خوشگل اومده بودند بیرون، اونوقت خانومی که جلوتر من از راه می رفت یکی از اون ها رو چید، خیلی ناراحت شدم، آخه ما آدما چرا اینقدر خودخواهیم، فصل بهاره و ممکنه کلی گل و شکوفه ببینیم، لطفا اون ها رو نچینید، اجازه بدید که زندگی...
  • [ بدون عنوان ] شنبه 14 فروردین‌ماه سال 1389 21:51
    تعطیلات هم تموم شد و من هم از تنبلی یه کم در اومدم و تصمیم گرفتم بالاخره اینجا رو آپ کنم. خوب تعطیلات عید بیشتر به مسافرت گذشت خدا رو شکر روز اول فروردین عازم جنوب شدم ، تو این سفر چند روزه به بندر مقام، جزیره مارو، جزیره لاوان، جزیره هرمز سفر کردیم، ششم فروردین هم تهران بودم، در مجموع سفر خوبی بود. بعدازظهر روز هفتم...
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 27 اسفند‌ماه سال 1388 06:49
    یه دختر خوابالو بهتون سلام می کنه یکی دو شبه که خیلی زود می خوابم، یعنی در واقع بیهوش می شم تو چند روز گذشته سرما خوردم و دوتاپنی سیلین نوش جان کردم، دوشنبه هم نرفتم اداره، سه شنبه هم که باز رانندگی رد شدم، یعنی موندم من چه جوری لیسانس گرفتم و به این جا رسیدم، تازه همیشه هم فکر می کردم والبته بهمم می گفتند که از ضریب...
  • خونه تکونی پنج‌شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1388 17:57
    اول از همه اینکه از خونه تکونی بدم می یاد امروز کلی کار کردم، گرچه یه کمکم داشتم، مامان که نمی تونه کار کنه من می مونم و یک کمک اگه بگیریم، قراره فردام بیاد، خیلی راضی نیستم از کارش البته ولی بهتر از هیچیه دیگه اینکه بلیطم برای جنوب روز اول فروردین اوکی شد، هوراااااااا می رم جنوب ، بچه ها چند روز قبل ترش می رن ولی من...
  • امتحان رانندگی لعنتی سه‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1388 10:41
    برای ثبت در تاریخ شهر رو بازم رد شدم
  • یه روز خوب دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1388 08:10
    احساس می کنم امروز یه روز خوبه ، گرچه کلاس دیروز رو گند زدم مجبور شدم شیرینی ماشین کله پاچه بدم، اونم به علی که به عنوان همراه هم آمده بود، علی یکی از دوستامه که مجبورم کردم شیرینی بدم، من هم از اونجائیکه هوس کله پاچه کرده بودم رفتیم کله پزی و یه دلی از عزا در آوردیم. هی بهش می گم بنده خدا، داشتن ماشین اون هم بدون...
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 14:15
    امروز داشتم یه صحبتی با همکار می کردم اینکه آدما سعی در رسیدن به کمال دارند و اینکه کمال هر کس متفاوته و ... به خودم که نگاه می کنم راستش نسبت به چندسال قبل خیلی تفاوت کردم، شاید صد در صد راضی نباشم، ولی خوب بد هم نبوده تغییراتی که داشتم، همیشه سعی کردم بهترین باشم، صد البته که نیستم ولی مهم اینه که سعی خودم رو می کنم...
  • می خوام اینجا یه روزی خاطراتم رو زنده کنه شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1388 17:21
    الان عصر روز شنبه پانزدهم اسفند ماه ۱۳۸۸، من تو اتاقم، تو اداره! خوب تا قبل از ده دقیقه پیش اصلا قصد نداشتم که وبلاگی داشته باشم، همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد، من آرشیو سیو شده وبلاگ قبلیم رو تو فایلهای کامپیوتریم زمانی که داشتم دنبال یه فایل دیگه می گشتم، دیدم و یهو رفتم به اون سالها، سال ۸۴ و ۸۵. و چقدر اون روزها...
  • 98
  • 1
  • 2
  • 3
  • صفحه 4