می دونم روزهای سختی در انتظارمه، روزهایی که اشک هم مرهمی برام نخواهد بود.
مادر من مبتلا به بیماری مزمن کلیوی هستند، چندسالی هست که فقط یک کلیه داره و ۵سالی هست که دیگه کلیه اش خیلی ضعیف و ضعیف تر شده، و حالا هم نیاز به پیوند دارند، هفته پیش که پیش دکتر بودیم معاینات و آزمایشات مربوط به پیوند رو دادند که باید انجام بدیم، خیلی می ترسم خیلی ، پر از بغضم ولی یکی بگه کجا گریه کنم، مامان می گه اگه از زیر عمل در نیام چی؟ دعواش می کنم و می گم مامان این چه حرفیه، کی از زیر عمل کلیه تاحالا در نیومده، می گه اگه کلیه پس بزنه چی؟ و من باز هم بهش دلگرمی می دم و اینا دقیقا دغدغه هامه، اگه کلیه پیدا نشه، اگه نگیره، اگه پول زیادی بخواد اگه اگه اگه ....
و من تنهام، و من توی یک خانواده پرجمعیت تنهام، هفته پیش کلاس داشتم و پنج شنبه مامان باید می رفت دکتر من سه شنبه و چهارشنبه باهاش رفتم پنج شنبه قرار بودم برادرم ببرتش که آآقا یادش رفته بود، خواهر م بچه داره و خیلی نمی شه روش خساب کرد، پدرم هم که چی بگم که احساس مسئولیت آخرین چیزیه که ممکنه بهش فکر کنه
و من تنهام و می ترسم، تو این دنیا هیچ کسی نیست که بتونم بهش تکیه کنم و باعث دلگرمیم باشه و من و مامان تنهائیم، خدایا خودت کمکمون کن، خدایا خواهش می کنم دلم نمی خواد مامانم عذاب بکشه
کاش این روزا زودتر بگذره و مادرم صحیح و سالم کنارم باشه
سلام نگران نباش داماد ما هم دو ساله که کلیه اش رو عمل کرده ماشاالله خیلی خوبه با این ژیشرفتی که علم کرده این عملا که خیلی ساده شده پولشم خدا می رسونه امیدوارم مشکلت هر چه زودتر حل بشه
کمکی اگه از دست ما بر میاد بگو
خوب میشه ان شا الله بی وفا لینکم نکردی
انی جون... اصلا جای نگرانی نیست... علم پیشرفته شده دیگه.....